آبنبات تلخ
Part:159
دخترا : ایش بابا خدافظ
سوبین : آفرین
الکس : (در حال مست کردن)
سوبین : هعی بلند شو اصلا خوشم نیومد اومدی اینجا
الکس : به تو چه (پا میشه میره )
سوبین : هعی وایسا منم بیا الکس با توام
الکس : (نگاه میکنه)
سوبین : میدونم عقبی میدونم منم بودم سکته میکردم ولی الکس من کاری نکردم اون روز رفتم بیمارستان تا لارا رو ببینم اونجا رئیسم دیدم ما واقعا هیچ ربطی بهم نداریم
الکس : ( فقط نگاه میکنه)
سوبین : الکس نمیخوای چیزی بگی ببین اگه چیزی بین منو ژانگ بود که دنبالت نمیومدم (بغض)
الکس : بیا تمومش کنیم(سرد)
سوبین : چی؟(بعض)
الکس : گفتم بیا تمومش کنیم سوبین من همچیمو پات گذاشتم اونوقت تو ببین چیکار کردی نابودم کردی سوبین
سوبین : الکس من کاری نکردم باور کن میتونی از همه بپرسی حتا اگه بخوای میتونی از ژانگم بپرسی
الکس : اسم اون حروم زاده رو جلوی روی من نیار
سوبین : بابا من کاری نکردم الکس تا منو نبخشی تا جهنم دنبالت میام الکس لطفا
الکس : نمیخوام ببینمت
ژانگ : داشتم میرفتم جای همیشگی که سوبینو اون پسره رو دیدم ناراحت شدم دیدم سوبین داره التماسش میکنه پس فهمیدم قضیه صبحه پس رفتم جلو
سوبین : الکس لطفا من کاری نکردم (گریه)
الکس : سعی نکن با گریه کردن گولم بزنی من دیگه اون الکس سابق نیستم
ژانگ : ببخشید مزاحم شدم
سوبین : ر...رئیس
الکس : چیه چی میخوای
ژانگ : هعی پسر اشتباه فهمیدی منو سوبین چیزی بینمون نیست الکی رابططونو خراب نکن
الکس : آخه به تو چه به توچه که اومدی گوه میخوری سیکتو بزن بابا
ژانگ ؛ هعی صبر کن
الکس : عوضی به من دست نزن (یه مشت به ژانگ میزنه )
سوبین : الکس چیکار میکنی (نگران)
الکس : به توهیچ ربطی نداره گمشو کنار
الکس : (خودشو میندازه رو ژانگو میزنتش)
سوبین : ولش کن الکس خواهش میکنم(گریه شدید)(از دست الکس میگیره)
دخترا : ایش بابا خدافظ
سوبین : آفرین
الکس : (در حال مست کردن)
سوبین : هعی بلند شو اصلا خوشم نیومد اومدی اینجا
الکس : به تو چه (پا میشه میره )
سوبین : هعی وایسا منم بیا الکس با توام
الکس : (نگاه میکنه)
سوبین : میدونم عقبی میدونم منم بودم سکته میکردم ولی الکس من کاری نکردم اون روز رفتم بیمارستان تا لارا رو ببینم اونجا رئیسم دیدم ما واقعا هیچ ربطی بهم نداریم
الکس : ( فقط نگاه میکنه)
سوبین : الکس نمیخوای چیزی بگی ببین اگه چیزی بین منو ژانگ بود که دنبالت نمیومدم (بغض)
الکس : بیا تمومش کنیم(سرد)
سوبین : چی؟(بعض)
الکس : گفتم بیا تمومش کنیم سوبین من همچیمو پات گذاشتم اونوقت تو ببین چیکار کردی نابودم کردی سوبین
سوبین : الکس من کاری نکردم باور کن میتونی از همه بپرسی حتا اگه بخوای میتونی از ژانگم بپرسی
الکس : اسم اون حروم زاده رو جلوی روی من نیار
سوبین : بابا من کاری نکردم الکس تا منو نبخشی تا جهنم دنبالت میام الکس لطفا
الکس : نمیخوام ببینمت
ژانگ : داشتم میرفتم جای همیشگی که سوبینو اون پسره رو دیدم ناراحت شدم دیدم سوبین داره التماسش میکنه پس فهمیدم قضیه صبحه پس رفتم جلو
سوبین : الکس لطفا من کاری نکردم (گریه)
الکس : سعی نکن با گریه کردن گولم بزنی من دیگه اون الکس سابق نیستم
ژانگ : ببخشید مزاحم شدم
سوبین : ر...رئیس
الکس : چیه چی میخوای
ژانگ : هعی پسر اشتباه فهمیدی منو سوبین چیزی بینمون نیست الکی رابططونو خراب نکن
الکس : آخه به تو چه به توچه که اومدی گوه میخوری سیکتو بزن بابا
ژانگ ؛ هعی صبر کن
الکس : عوضی به من دست نزن (یه مشت به ژانگ میزنه )
سوبین : الکس چیکار میکنی (نگران)
الکس : به توهیچ ربطی نداره گمشو کنار
الکس : (خودشو میندازه رو ژانگو میزنتش)
سوبین : ولش کن الکس خواهش میکنم(گریه شدید)(از دست الکس میگیره)
- ۶.۳k
- ۰۳ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط